جمع شدن. گرد آمدن. در یک جا مجتمع گشتن. در جایی مخصوص فراهم آمدن. رمه گشتن. رجوع به رمه گشتن شود: پزشکان و اخترشناسان همه تو گفتی به هندوستان شد رمه. فردوسی
جمع شدن. گرد آمدن. در یک جا مجتمع گشتن. در جایی مخصوص فراهم آمدن. رمه گشتن. رجوع به رمه گشتن شود: پزشکان و اخترشناسان همه تو گفتی به هندوستان شد رمه. فردوسی